در سفری کاری به ویسکانسین، تمام روز را در اتاقم در هتل چپیده بودم و به کارهایم رسیدگی می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم برای استنشاق هوای تازه اتاقم را ترک کنم. در آن روز از فصل زمستان هوا آفتابی بود. پس برای قدم زدن وارد خیابان شدم و سمتی از خیابان منتهی به هتل را انتخاب کردم که بیشترین آفتاب در آن قسمت می تابید. اما می دانید چه شد؟ وقتی در آن سمت خیابان مشغول پیاده روی شدم، على رغم تابش خورشید و درخشندگی اش، مطلقة هیچ گرمایی احساس نمی کردم و به ناگهان این امر موجی از غم و اندوه بر دلم نشاند، چرا که مرا به یاد مادرم انداخت.
امتیاز کاربران به: مادران سمی و آسیب های وارد به دختران
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![](../../../../../img/loading.gif)
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.