دستم را انداختم دور كمرش و زور زدم . انگار شيري را بغل كرده بودم ؛ يك تن وزن داشت .
كرنشا پنجه هايش را فرو كرده بود توي لحافي كه بچه گي ها ، عمه بزرگه ام ، ترودي، برايم بافته بود . نا اميد شدم و ولش كردم .
كرنشا پنجه هايش را فرو كرده بود توي لحافي كه بچه گي ها ، عمه بزرگه ام ، ترودي، برايم بافته بود . نا اميد شدم و ولش كردم .
امتیاز کاربران به: پاستیل های بنفش
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![](../../../../../img/loading.gif)
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.