وقتي دوست قديمي ام پروفسور الكتريك پنجه، زنگ زد و ازم كمك خواست، فوري قبول كردم، با اينكه مي دانستن بايد سفر كنم آن سر دنيا و از قله ي اورست هم بروم بالا. سفر تازه ام خطرناك و طولاني از آب درآمد. نزديك بود دم بيچاره ام يخ بزند كه بلاي بدتري هم سرم آمد. هيولايي برفي من را دزديد. روحم هم خبر نداشت چه سرنوشتي منتظرم است ...
امتیاز کاربران به: ماکاموشی 12_ ملاقات با هیولای برفی
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![Star Rating](https://www.bookcityonline.ir/img/EmptyStar.png)
![](../../../../../img/loading.gif)
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.